نویسنده: حیدر الماسی
همانگونه که عواملی در ایجاد بدعت نقش دارند، عوامل دیگری نیز در گسترش آن مؤثر هستند، بدون شک هر دعوت پاک و ایمانی برای نفوذ در دل انسانها، نیاز به وجود استعداد و قابلیتهایی در درون مدعوین دارد. در تاریخ اسلام میخوانیم که رسول خدا (ص) دعا نمود: بار الها! اسلام را با یکی از دو عمری که نزد تو محبوبتر است، تقویت کن. که عمر بن خطاب ایمان آورد. سید قطب در مورد ایمان عمر بن خطاب میگوید: وی تقوایی مقدماتی داشت که آن تقوی موجب هدایت او گشت.
و آن ویژگی در عمرو بن هشام موجود نبود که دعای پیامبر شامل وی نگشت.
در پذیرش دعوتهای شیطانی و بدعتی نیز، وجود زمینههایی از پذیرش باطل، در درون مدعوان، یکی از علل گسترش بدعت است. در اینجا به صورت مختصر مهمترین علل گسترش بدعت را ذکر میکنیم:
1- پیروی از هوی و هوس
در گسترش بدعت و انتشار آن نیز هوس، نقش عمده و مخربی دارد. چه بسا کسانی که به خاطر پیروی از نفس و شیطان از بدعت و مبتدعان دفاع میکنند و دینشان را به دنیا میفروشند. در تاریخ عریق اسلام نمونههایی متعددی از این افراد آمده و رفتهاند. افرادی که دعوت مبتدعان صاحب زر و زور را پذیرفته و مست تزویر آنها گشتهاند. زر دلشان را نرم کرده و تزویر فکرشان را تباه.
2- فهم سطحی دین و نگرش قشری به تعالیم آن
نگرش قشری و سطحی به اعتقادات و احکام دینی در طول تاریخ موجب انحراف افراد زیادی از طریق مستقیم الهی و افتادن در چاه بدعت و دام مبتدعه بوده است.
اما غزالی از یکی از صالحان نقل میکند: «زمانی که در بلاد شام گردش میکردم، عابدی را خارج از شهر، در کوهها دیدم. وقتی که وی مرا دید به پشت درختی رفت و خود را مخفی کرد.»
گفتم: سبحان الله! نسبت به اینکه تو را ببینم بخل میورزی؟! او گفت: فلانی! من مدتی طولانی است که در این کوه عزلت را اختیار کردهام و دلم را از دنیا و اهلش پاک و تطهیر مینمایم. برای این منظور مدت زمانی طولانی در اینجا ماندهام و عمرم را در این خلوت سپری کردهام. از خدا خواستهام که بهرهام را در تربیت قلبم استیفاء کند و در این ایام دلم را پاک نماید. خداوند نیز پریشانی و اضطراب را از دلم زدوده و آن را تنهایی و عزلت الفت داده، وقتی تو را دیدمترسیدم به حالت پیش از عزلت باز گردم، لذا از من دور شو! من از شر تو به خدای عارفان و قانتان پناه میبرم!»
حال تصور کنید که تمامی مسلمانان یا اکثر آنها چنان کنند، آیا مفهومی از امت اسلامی باقی خواهد ماند؟! و اصلاً آیا آن همه جا برای عزلت جمع غفیر مسلمانان، پیدا خواهد شد؟ البته ما منکر این نیستیم که عزلت در زندگی مسلمان، نوعی خانهتکانی روحی از مشاغل دنیوی و فرصتی مقدس برای مراجعه به اشتباهات و گناهان و محاسبه آنهاست.
اما اسلام برای این کار تدبیر اندیشیده است و آن تدبیر، اعتکاف است.
این نوع بینش (عزلت طلبی و تحسین آن) نه تنها انسان را از امور دنیوی و زندگی اجتماعی دور میکند، بلکه در زمینه فهم دینی و ارتباط آن با شخصیت متکامل انسانی، به انسان لطمه میزند.
فراموش نشود که کسی که منکر صحت و درستی نماز و روزه چنین افرادی از جهت شکلی و صوری نیست. آنچه که مورد عنایت است، دین درهم ریخته و دل و عقل و فکر بیمار این افراد است.
امروز لازم است مسلمانان بدانند که طاعات و عباداتی که شارع آنها را برایشانترسیم کرده است چیزی جز بخش کمی از اصلاح شاملی که خداوند در تمامی حرکات و سکنات مسلمانان مقرر کرده است، نیست. «فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ (الانعام: 48)... پس کسانی که (به دعوت پیغمبران) ایمان آورند و کار شایسته کنند، نهترسی دارند (از شر و بلائی که بدانان میرسد) و نه غمگین میشوند (از خیر و نعمتی که از دست میدهند) ».
کلمه ی آمنوا و عملوا الصالحات که در جاهای مختلفی به عنوان توصیف اهل ایمان آمده، امتی را به تصویر میکشد که حب خیر (با تمامی کلمه)، دل و درونش را گرفته و اجازه نمیدهد، گوشهای از مفهوم خیر، تباه شود.
امتی که شئون اقتصادی و اجتماعیشان را بر محور زیرکی و فهم صحیح، همراه با ذوق سلیم و عقل صحیح اداره میکند. چون لفظ (عمل صالح) شامل هر کار نیکی است که فکر و نظام آن را تأیید میکند و هوی و هوس از آن دور است. آری تمام اعمال، لذا از وقتی که انسان چشمانش را از خواب نوشین شب باز میکند و به میدان اعمال روزانهاش میرود و تکالیف روزانهاش را انجام میدهد، مادام که فکر و قلبش بر محور ایمان صحیح به الوهیت الله است، عملش (به شرط مطابقت با شریعت الله) عمل صالح است.
چگونه ممکن است انسانی که به قدر الهی اجتماعی آفریده شده، عبودیت را در عزلت محض به جا آورد، در حالی که بسیاری از اوامر عبودیت، در بطن جمع و جماعت انجام میشود؟!
راستی آیا قاضی مؤمنی که در دادگاه حکم خدا را اجرا میکند، معلم دانشمندی که در کلاس، میوههای درخت علمش را کام تشنگان علم، گوارا میکند، خیاطی که در دکانش، لباس را برای مشتریان میدوزد، دکتری که بهترین و مقدسترین شغل را دارد و بیماران را از دست آلام و دردها (به اذن خداوند) نجات میدهد. و مجاهدی که در راه خدا جهاد میکند و... کارش عمل صالح نیست؟!
«ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَطَؤُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَلاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ وَلاَ یُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً وَلاَ یَقْطَعُونَ وَادِیاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (التوبه: 120- 121)... چرا که هیچ تشنگی و خستگی و گرسنگی در راه خدا به آنان نمیرسد، و گامی به جلو برنمیدارند که موجب خشم کافران شود، و به دشمنان دستبردی نمیزنند (و ضرب و قتل و جرحی نمیچشانند و اسیر و غنیمتی نمیگیرند) مگر این که به واسطه آن، کار نیکوئی برای آنان نوشته میشود (و پاداش نیکوئی بدانان داده میشود). بیگمان خداوند پاداش نیکوکاران را (بیمزد نمیگذارد و آن را) هدر نمیدهد.
(همچنین مجاهدان راهحق) هیچ خرجی خواه کم خواه زیاد نمیکنند، و هیچ سرزمینی را (در رفت و برگشت از جهاد) نمیسپرند، مگر این که (پاداش آن) برایشان نوشته میشود، تا (از این راه) خداوند پاداشی نیکوتر از کاری که میکنند بدیشان دهد ».
و چه زیبا گفتهاند: «کافر در دنیا فنا میشود و دنیا در مؤمن!!»
ضمن اینکه میدانیم دنیا برای کسانی که دل کوچکی دارند خطری بزرگ است اما خطرش از خطر نماز و روزهای که در نفس و درون انسان غرور و کبریاء درست میکند، کمتر نیست و یا نماز و روزهای که از شستن کبر درون و پلیدی آن عاجز است.
به هر حال این نگرش قشری که موجبترک دنیا به صورتی ناصحیح و پرداختن به بخشی از عبادات و نسک است. از طرف رسول الله (ص) به شدت انکار شده است. در احادیث صحیح میخوانیم: «گروهی از مسلمانان به خانه ازواج نبی آمدند و از آنها در مورد عبادت رسول الله (ص) سؤال کردند. وقتی که ازواج (رضی الله عنهن) از عبادات پیامبر خبر دادند، آنها گفتند: ما کجا و عبادت پیامبر کجا، در حالی که خداوند از ما تقدم و ماتأخر ذنبش، در گذشته است. یکی از آنها گفت: من برای همیشه شبها را نماز میخوانم و دیگری گفت: من همه روزها را روزه میگیرم و دیگری گفت: من از زنان دوری میکنم و هرگز ازدواج نمیکنم.
رسول خدا (ص) آمد و فرمود: «شما بودید که چنین و چنان گفتید، ما به خدا قسم من خشیتم از خشیّت شما بیشتر است و بیشتر از شما در مقابل ذاتش موضع تقوی گرفتهام، اما من بعضب از روزها را روزه میگیرم و برخی از روزها، روزه نمیگیرم و بخشی از شب را نماز میخوانم و بخشی دیگر را میخوابم و با زنان ازدواج میکنم، بنابراین هر کس از سنت من کناره بگیرد از من نیست».
همچنین روایت شده که گروهی از اصحاب رسول الله (ص) خواستند دنیا را رها کنند و زنان راترک نمایند و رهبانیت اختیار کنند. رسول الله (ص) در میان آنها برخواست و با جدیّت با آنها صحبت نمود و فرمود: «انما هلک من کان قبلکم بالتشدید شدوا علی انفسهم، فشدّ الله علیهم، فاولئک بقایاهم فی الدیار و الصوامع اعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئاً و حجوا و اعتمروا و استقیموا، یستقم بکم قال و نزلت فیهم: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (المائده: 87)... کسانی که پیش از شما بودند، با سختیگری هلاک شدند (منظور راهبان و عابدان سایر ادیان است) آنها بر خودشان شدت گرفتند و خداوند نیز بر آنها شدت گرفت. و این بقایای آنهاست که در دیرها و صومعهها ماندهاند. الله را عبادت کنید و هیچ کس و هیچ چیز را با او شریک نکنید و حج عمره را به جا آورید و بر طریق حق ثابت و استوار باشید تا شما را راست و استوار کند، روای میگوید: و این آیه در حق آنها نازل شد: ای مؤمنان ! چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است بر خود حرام مکنید، و (از حلال به حرام) تجاوز ننمائید (و از حدود مقرّرات الهی تخطّی مکنید) زیرا که خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد».
نمونه چنین احادیثی در کتب حدیث و سیرت فراوان است. به هر حال این نوع نگرش همراه با آثار وارداتی از هند و رهبانیت مسیحی در طول زمان، روز به روز در میان مسلمانان، اسلوبهایتربیتی را ایجاد کرد که ضمن ایجابیات زیادی که داشت، بدعتهایی را به بار آورد. از جمله پدید آمدن اصطلاحاتی در مقابل اصطلاحات اسلامی و قرآنی (مسلم، مؤمن، تزکیه، دین، شریعت) و پدید آمدن اماکنی در مقابل مکان عبادت مسلمانان (مسجد) درست شدن اذکار و اوراد و ادعیهای، در مقابل اذکار و اوراد و ادعیه قرآنی و سنتی، اهتمام زیاد به برخی از امور و اهمال جوانبی دیگر از جوانب اسلام و انسان، و تأویل و تبدیل برخی از مفاهیم و پیامهای قرآنی و همچنین اضافه شدن اشکالی از رفتار و گفتار و غلو و زیاده روی در مورد شخصیتها و انسانها.
3- ناآشنایی با نصوص اصیل شرعی:
هر اندازه مخاطبان مبتدع نسبت به نصوص دینی و ادله شرعی کم اطلاع باشند، یاوران و ناصران بدعت در شیوع افکار خود موفقترند. جهل و کمی دانش میتواند در زمینههای مختلفی باشد از جمله جهل به آیات و احادیث، جهل به آراء و نظرات مسلمانان صدر اسلام و تابعین و تبع تابعین، جهل به مقاصد شرعی، جهل نسبت به کلام عرب، جهل به قواعد علومی مانند قواعد فقه و اصول فقه، جهل به همبستگی تعالیم دینی به عنوان یک ساختمان مرتبط و منسجم و...
حرکتهایی مانند بابیه، بهاییه، بریلویه و قادیانیه، از جهل مخاطبان خود استفاده نموده و در محیطی که سراسر کم اطلاعی و بیخبری بود، نسج پیدا کردند.
4- دفاع صاحبان زور و قدرتمندان از مبتدعه:
جانبداری قدرتمندان از بدعت و سکوت آنها در مقابل بدعت پردازان یکی دیگر از علل نشر بدعت در تاریخ بوده است. بدعتهای معتزله توسط حکومت عباسیها تقویت میشد و معتزله از خلال تأثیر بر خلفای عباسی زمینه را برای دعوت و تبلیغ دعوتشان، آماده میکردند، همچنین حاکمان خراسان موجب انتشار بدعت خوارج شدند، کما اینکه در بحرین نیز قرامطه از طرف حکومت تقویت میشدند. لالکائی در شرح اصول اعتقادی خود، گفتارش را در مورد اهل بدعت این گونه تکمیل میکند... «سخن مبتدعان یا به وسیله سلطان قاهر و یا شیطان معاند و فاجر، ظاهر و منتشر میگردد. قدرتمندان برای انتشار بدعت از زورشان استفاده میکنند و یا با مالشان، جاهلان را تطمیع میکنند. و آنها این کار را به خاطر حمایت از بدعت و دفاع از گمراهی انجامی میدهند.»
رسول الله (ص)میفرماید: «ان من البیان لسحراً... حقا که سخنوری از سحر و جادو است». افرادی مانند ابن ابی داود و ابوهذیل علاف از همین مدخل راه به دلهای مخاطبان خود، پیدا کردند. عنصر ادبیات و هنر نیز به کمک سخنوری پرداخته و آن را تقویت میکند. چه بسا قطعهای ادبی و یا شعر و متنی که اهل قلم نگاشتهاند، آنچنان در زوایای وجودی روح بشر نفوذ کند، که مجالی برای اندیشیدن و تأمل در مضمون و محتوای آن نباشد. یکی از علل شیوع بهائیت در ایران استفاده از این مدخل بوده است که از مشهورترین موارد آن استفاده آنها از سخنوری قرةالعین مشهور است.
5- پیروی از عرف و عادت رایج:
این نوع تبعیت یکی از بدترین انواع تقلید است، چون برخی برآنند که اگر بدعتی در میان مردم شیوع پیدا کند و یا در میانشان عرف و عادت شود، قابل معارضه و مقابله نیست و برخورد با آن غلط است. و بدتر از این، برخی فکر میکنند که امر ناپسند (از لحاظ شرعی) به محض استقرار در فرهنگ مردم و متعارف و شایع شدن، جنبه شرعی پیدا میکند در حالی که با تمام احترامی که شرع برای عرف صحیح قائل است، عرف غلط و مخالف شریعت را نمیپذیرد و اساساً یکی از قواعد مشهور شرعی این است که «شیوع الفعل لا تدل علی جوازه... شایع بودن یک کار، دال بر جواز آن نیست».
در حالی که بسیاری از مردم فقط به خاطر شایع بودن یک بدعت از آن پیروی میکنند و در این راستا توجهی به ادله شرعی ندارند. و حتی گاهی شیوع بدعت به قدری در عامه مردم کارگر است که آن را سنت میدانند و اگر در برخورد با اهل علم هم به بدعت بودن آن واقف گردند، به علت عادت به آن، آن را حسنه!! میدانند. و گاهی آن را همانند اجماعی که مخالف با آن، غیر ممکن است تلقی مینمایند.
و متأسفانه در این میان گاهی دیده میشود که کسانی که اهل علمند و یا برزخی بین اهل علم و غیر عالمانند، عوام زده شده و شیوع بدعت، موجب کم شدن حساسیت آنها و یا حتی انقیاد و پیروی آنها از بدعت میشود. و اینجاست که اهل بدعت به اعمال آنها احتجاج کرده و بر صحت آن بدعت، استناد میکنند. و کم کم کار به جایی میرسد که با قیاسهای باطل یا ذکر تجربههای عملی بر صحت یک بدعت، استدلال میشود.
6- مناسبات مریدی و مرادی
این تقلید مذموم موجب میشود که مقلد آراء و نظرات رجالی را که به هر علت مجذوبشان شده، اصل و اساس قرار داده و با تعصب و تقیدی بسیار جدی و نفوذ ناپذیر از آن، پیروی کند. و از عینک عشق به مرادش، ادله و عقائد مبتنی بر آنها را بنگرد. این نوع وابستگی ضمن این که موجب جمود فکری میگردد، گاهی منجر ب تنش¬های سخت و در مواردی رو در رو نیز گشته و میگردد. در ادامه این روند، پدیده تقدیس و غلو در مورد مراد، عکس العمل بعدی مرید در مقابل کسانی است که نظر دیگری، غیر از نظر مراد وی، دارند و کار به جایی میرسد که مراد به مقام (لا یسأل عما یقول و یفعل... از آنچه که میگوید میکند نباید پرسید)!! میرسد و تمامی افکار و عقایدش صحیح و مقبول و همه اوامر و نواهیش مطاع، تلقی میشود، (بسیاری از متدینان کسانی را که نزدشان معظم و بزرگوارند، چنان اطاعت میکنند که اگر آن اطاعت متضمن تحلیل امری حرام و یا تحریم امری حلال باشد، نه تنها دست از آن نمیکشند بلکه به آن خرسندند) تا جایی که به میسجاده رنگین میکنند، چون پیر مغانشان چنان گفته است!! و اینجاست که عبارت (من اعترض فقد انطرد) در میان پاکباختگان و مریدان و دلشدگان مرادها، عبارتی شایع است.
و راستی آیا درست است بگوییم (هر کس اعتراض کند مطرود و بایکوت میشود)؟!
7- تحزب مذهبی:
مذهب فرایند زمان، مکان و تراوشات فکری در نگاه به ادله شرعی و فهمهای مختلف صاحبنظران عرصه شریعت، از پیامهای دینی است. با این نگرش میتوان مذاهب را جریاناتی که در پی تبیین پیام دین در فروعات هستند، دانست. لذا مذاهب، از این زاویه رقیبانی هستند که با توجه به فرمولهای کلی، در صدد توقیع و نگارش خواست دین، در بخش عملی آن (آن هم در حیطه صوری) هستند. برخورد منطقی یک انسان دینی با مذهب میتواند به یکی از این سه نحو باشد.
1- یا آنکه با مذهبی هم مسیر شود، چون فرمولها و روش کلی آن را در پاسخ به مسائل فرعی میپسندد و پیروان سایر مذاهب را رقیبی در مسیر پیدا کردن جواب صحیح میداند و این همان است که ما چنین شخصی را متدین پیرو مذهب شافعی، احمد بن حنبل و یا... مذهب میدانیم.
2- و یا آنکه در چارچوب مذاهب موجود با استدلال و پیدا کردن بنیه علمی در پی یافتن فروع دین است، که این کار را تلفیق و ترجیح مینامیم.
3- و یا آنکه با استفاده از روش مذاهب موجود و با عنایت به دیگر فرمولها و اصول کلی که در دایره مذاهب محدود نشدهاند (اما از جهت شرعی قابل دفاعند)، به دنبال حل و فصل مسائل فقهی تلاش میکند. این شق سوم طبعاً به علم و فراست و اخلاص بیشتری نیاز دارد. اما در مقابل این سه راه، روش دیگری نیز وجود دارد. و آن دفاع محض بدون استدلال از آراء فقهی یک مذهب و حمله بی مورد به دیگر مذاهب است. این مورد در تاریخ اسلام بسیار مشکل ساز بوده، و در واقع آنچه بدعت ساز است همین است، آن که مدافع بدعت میشود، همین انسان مذهبی است. تبعیت از یک دین و یا مذهب و تخطئه سائرین امری ناپسند است که قرآن را رد میکند، در این مورد قرآن نقل میکند که: یهودیها پیش از آمدن پیامبر اسلام میدانستند که پیامبری خدایی ظهور خواهد کرد اما همین که رسول الله (ص) مبعوث شد آنها با وی به مخالفت پرداختند. چون پیامبر از طایفه و ملت آنها نبود. « وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْکَافِرِینَ (البقره: 89)... و هنگامی که از طرف خداوند کتابی (به نام قرآن توسّط پیغمبر اسلام) به آنان رسید که تصدیقکننده چیزهائی (همچون توحید و اصول دین و مقاصد آن) بود که با خود (از تورات) داشتند، و (از روی تورات) آن را شناختند و (به صدق محتوایش) پی بردند، ولی (به سبب حسادت و عناد) بدان کفر ورزیدند (زیرا، پیغمبری آن را آورده بود که از بنیاسرائیل نبود. گرچه) قبلاً (هنگامی که با مشرکان به جنگ و یا نزاع لفظی برمیخاستند، میگفتند که خدا ایشان را با فرستادن آخرین پیامبری که کتابشان بدان نوید داده است، یاری خواهد داد و) امید فتح و پیروزی بر کافران را داشتند. پس لعنت خداوند بر کافران (چون ایشان) باد.»
اینها هیچ چیزی را به عنوان دین (رأیاً و روایة) نمیپذیرند، مگر آن که از ناحیه گروه و یا پیشوای خودشان باشد.
نظرات